پرسش و پاسخ

اسباب کشی برادرمه باید برم کمک 😄
میگه هر جا رفتی دیدی میگن یا علی فرار کن چون یا دارن ماشین هل میدن یا کار سنگینی انجام میدن یا … 😅
من چهار سال قبل با یه استاد دانشگاه به درخواست خودش ازدواج کردم ، همون لحظه ی شب عقد بعد از بله دادن ، گوشیش زنگ خورد و یه استاد دانشگاه دیگه که دکتر بود و عضو هیات علمی دانشگاه و مسئول علم و فناوری یه ارگان بود ، باهاش تماس گرفت که چرا اینکار رو کردی و با هم برنامه ریزی کردن که من رو تو خونه بکشن که به هم برسن
اینقدر به من فشار آورد که من مجبور بشم بگم طلاق توافقی ، با اینکه من قبول کردم ولی از ترس اینکه بگن این به خاطر یکی دیگه بوده و آبروش بره ، چون میدونست من قبلا که یکبار مرده م ، به خاطر مشکل کبد بوده و به خاطر فشار ممکنه کبدم بگیره
تا تونست اذیتم کرد، تا جایی که کف خونه افتاده بودم و کبدم داشت میگرفت ، گفتم یه لیوان آب بیار ،گفت نمیارم و رفت نشست با مادرم صحبت کردن که متوجه نشن من دارم میمیرم
بهد از نیم ساعت اومد گفت تو که هنوز زنده ای چقدر جون داری
😂
منم همون بعد از عقد گفتم باشه ولی چون طلاق توافقی هم خودش مراحلی داشت هفت ماه طول کشید 😂 و تو این هفت ماه هر کی بهش میگفت دیگه بهتر از اسماعیلی کی میخوای بهش میگفت این خواهر شما رو میخواسته
بقیه هم میگفتن عه ، پس خوب شد گفتی و به جای اینکه بیان بگن ببینیم چی شده ، میومدن میگفتن اینو ولش کن بدرد نمیخوره ما خودمون برات سراغ داریم 😂
من هر چی میگفتم نه ، خانواده ی خودمون هم پا گذاشتن رو گردن من که باید تمومش کنی چون نمیدونستن به خاطر اون پسر میخواد بره

خلاصه تو چند روز ، داستان امام حسن که تو خونه زنش میخواد بکشدش و امام حسین که بهش آب ندادن و جنگ صفین امام علی که قرآن رفت سر نیزه و تو خیمه یارای خودش شمشیر گذاشتن رو گردن امام علی که به مالک بگو برگرده وگرنه میکشیمت رو تجربه کردم 😂
هر چی هم‌من میگفتم ، میگفتن تو طلاق زن ها بیشتر ضرر میکنن 😐
خلاصه کنم ، لحظه طلاق هم به دو نفر که لب جوب نشسته بودن پول دادم که به عنوان شاهد بیان امضا کنن
لحظه آخر این جمله رو بهش گفتم که تو میری ولی اگه شده دنیا متوقف بشه تو به اون پسر نمیرسی
گفت مگه تو پیغمبری 😂
گفتم من دعا میکنم خوشبخت بشی چون برای هیچکس بد نمیخوام ولی کاملا مشخصه چه اتفاقی میفته
گفت تو هفت هشت ماه دیگه ازدواج میکنی 😂
هفت ماه صبر کردن که من ازدواج کنم ، دیدن نه خبری نشد
بعد از هفت ماه بنزین گرون شد درگیری شد تلگرام بستن و اینترنتها قطع شد ، بعدش کرونا اومد و تمام دفاتر ازدواج و آزمایشگاهها و تالار ها و حتی دانشگاه که ممکن بود اونجا همدیگه رو ببینن بسته شد و کلاسها مجازی شد ، دید و بازدید ها بسته شد و واقعا عین جمله ای که گفتم ، سه سال دنیا متوقف شد
الان میگن چرا ازدواج نمیکنی ، میگه محمد گفته تو با اون پسر ازدواج کنی بچه تون ناقص میشه و تا آخر عمر باید از یه بچه ناقص نگهداری کنی و‌تا الان هر چی گفته درست بوده میترسم اینم درست باشه 😐
من با همه یرفشارهایی که روم بود تلاشم رو کردم ولی تو این هفت ماه بلایی به سرم آوردن که شب قدر که همینجور جنگلهای کشور و کوهها آتش میگرفت این شعر رو گفتم و وضعیت گذاشتم که:
همی دانم که آهم سوخت سرتاپای دنیا را
و آتش زد تمام خرمن و محصول بیجا را
شکست امشب تمام بغض من یارب چنین بنما
که یا من یا بشر هرگز نبیند صبح فردا را

و متاسفانه قوانین جمهوری اسلامی که همه ی حقوق رو به اون دختر داد و در حق من به شدت این وسط ظلم شد الان داره به دست همون دخترها خودش اذیت میشه و حقشه

الان چهارساله هر جا میرم غیر مستقیم بهم میگن پس تو کی میخوای بیای خواستگاری خواهر ما 😄
منم میگم شما اگه به من اعتماد داشتید پا نمیذاشتید رو گلوی من که باید تمومش کنی 😄
الان اون پسر تو پارک علم و فناوری و همین شرکتهای دانش بنیانه که من با چند تاش آشنایی دارم و فقط طرح دزدی میکنن و گند میزنن به مملکت و میخوان باعث پیشرفت مملکت بشن 🤔 ولی فقط جیب خودشون رو میبینن 😄 و به زودی اینم میشه یه معضل تو مملکت
چون داشتن دانش بدون داشتن تعهد و اخلاق نتیجه ش میشه فساد و سوء استفاده از همون علم

به هر حال من همیشه میخندم 😁 به هر شرایطی و بسیار دل بزرگ تر و خونسرد تر از این بودم که اتفاقات ساده ی اینچنینی بخواد اذیتم کنه 😅 چون همون شب عقد خودم قبول کردم که باید تموم بشه
اما عمدا میذاشتم اون دو تا فکر کنن ، دارن موفق میشن که اونقدر در مسیر اشتباهشون پیش برن و بالابرن که وقتی افتادن مثل یه پوستر نقش زمین بشن چون تلاشم رو‌کردم بهشون بفمونم ولی کسی که خوابه بیدار میشه ولی کسی که خودش رو به خواب زده خیر و ازشون قطع امید کردم

من به خاطر اون شرایط کارم رو تو بوشهر هم رها کردم و برگشتم کازرون که نگه بهم اهمیت ندادی و حجت رو تمام کرده باشم